گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن-یونان باستان
فصل بیست و هفتم
.III - مجسمه سازی


در هیچ عصری مجسمه سازی به فراوانی عصر هلنیستی نبوده است. معابد و کاخها، خانه ها و خیابانها، باغهای عمومی و خصوصی پر از مجسمه بود. تمام جوانب زندگی انسانی و بسیاری از جوانب دنیای گیاه و حیوان در مجسمه سازی مجسم میشد. مجسمه های نیمتنه سنگی، قهرمانان مرده و مشاهیر زنده را در اندک مدتی جاودانی میساختند، و حتی مفاهیم مجردی چون خوشبختی، صلح، بدنامی، یا شیطان زمان در سنگ موجودیت مادی مییافتند. ائوتوخیدس سیکوئونی، شاگرد لوسیپوس، برای انطاکیه مجسمهای ساخت به نام خوشبختی که تجسم روح و امید برای آن شهر باشد. پسران پراکسیتلس تیماخوس و کفیسودوتوس سنت غنی مجسمه سازی آتن را ادامه دادند و، با ساختن مجسمه های عظیم دمتر، پرسفونه، و آرتمیس در پلوپونز، به اوج شهرت رسیدند. در عین حال، بیشتر مجسمه سازان جدید برای گذران معاش به دربار و بارگاه سلاطین و حکمرانان یونانی شرقی قناعت میکردند.
رودس، در قرن سوم، مکتبی در مجسمه سازی به وجود آورد که منحصر به فرد بود. یکصد


<95.jpg>
نبرد ایسوس، این موزائیک در پمپئی پیدا شده است. موزه ناپل


1. این موزاییک و اخیلس و بریسئیس یاد شده، هر دو، در موزه ناپل هستند.

مجسمه عظیم در این جزیره بود که به قول پلینی هر کدام از آنها میتوانستند مایه شهرت یک شهر باشند. بزرگترین آنها مجسمه مفرغی عظیم هلیوس خدای آفتاب بود که از قطعات مختلف سنگ به دست خارس لیندوسی در 280 ق م ساخته شد. در افسانه بیمبنایی آمده است که خارس پس از اینکه فهمید مخارج کار بیشتر از تخمین او بوده خودکشی کرد، و همشهریش لاخس آن را تکمیل کرد. این مجسمه طوری روی بندرگاه قرار گرفته بود که کشتیها میتوانستهاند از میان پایش بگذرند، و ارتفاع آن به سی و پنج متر میرسید. از ابعاد این مجسمه چنین بر میآید که سلیقه رودسیها بیشتر متوجه بزرگی و خودنمایی بوده است، ولی شاید هم از این مجسمه به عنوان چراغ بندر یا نمادی برای شهر استفاده میکردهاند. اگر بتوان به شعری که در گلچین ادبی یونان موجود است اعتماد کرد، این مجسمه مشعلی به دست داشته که مظهر آزادی رودس بوده است تقدم خاص آن به مجسمه مشهوری دریکی از بنادر دنیا قابل توجه است.1 این مجسمه یکی از عجایب هفتگانه دنیا به شمار میرفته است. پلینی میگوید:
این مجسمه، پنجاه و شش سال پس از اتمام، در اثر زلزله سرنگون شد. فقط مردان درشت هیکل میتوانند انگشت شست مجسمه را در میان بازوان خود جای دهند; انگشتان آن به تنهایی از بسیاری از مجسمه ها بزرگتر است. وقتی دستهایش قطع شود، غارهای عمیقی در بدنه آن پدیدار میشود. در داخل آن صخره های بزرگی دیده میشود که هنرمند برای مستقر کردن مجسمه کار گذاشته بوده است. گفته میشود که ساختن آن دوازده سال طول کشید، و سیصد تالنت خرج برداشت، این مبلغ از فروش ماشینهای جنگی دمتریوس که پس از محاصرهای بی نتیجه شهر را رها کرده و رفته بود تامین شد.2
یکی دیگر از شاهکارهای مکتب رودس لائوکوئون است که در تاریخ به همان پایه شهرت رسید. پلینی آن را در کاخ امپراطور تیتوس دیده بود. مجسمه مزبور در سال 1506 در خرابه های حمامهای تیتوس یافت شد و تقریبا محقق است که کار اصلی آگساندر، پولودوروس، و آتنو دوروس است که آن را از قطعه مرمر در قرن اول یا دوم ق م تراشیدند و ساختند. کشف آن در رنسانس ایتالیا موثر بود و بخصوص میکلانژ را چنان تحت تاثیر گذاشت که کوشید بازوی راست آن را که از دست رفته بود بسازد، ولی موفق نشد.3 لائوکوئون کشیشی از اهالی تروا بود که با پذیرفتن اسب پیشکشی یونانیها مخالفت کرد و، به قول ویرژیل، گفت: “من از یونانیها حتی اگر هدیه بیاورند میترسم.” آتنه که موافق یونانیها بود دو مار را مامور کشتن
---
1. مجسمه آزادی ]در بندر نیویورک[، از پایین تا نوک مشعل، چهل و شش متر ارتفاع دارد.
2. این مجسمه تا 653 میلادی در همانجایی که به زمین افتاده بود باقی بود. در آن سال، ساراسنها ]اعراب[ مصالح آن را فروختند. برای حمل آن مصالح نهصد شتر لازم آمد.
3. بازوی تمام شده کنونی در موزه واتیکان کار برنینی است که جزئیات آن را خوب پرداخته، ولی با ترکیب کلی مجسمه هماهنگ نیست. با اینهمه، وینکلمان چندان مجسمه را دوست داشت که لسینگ با خواندن آثار او برانگیخته شد تا کتابی در نقد زیبایی شناختی آن بنویسد; هر چند که نوشته او کمتر درباره خود مجسمه بحث میکند.

او کرد. مارها اول به دو پسرش حملهور شدند; لائوکوئون به کمک آنها رفت، و خود نیز در چنگ مارها گرفتار آمد. در آخر هر سه نفر زیر فشار اندام مارها خرد، در اثر سم دندان آنها کشته شدند. به گفته ویرژیل (و نیز در فیلوکتتس اثرسوفکل)، سازندگان این مجسمه کوشیدهاند که رنج کشیش را بنمایانند، ولی نتیجه کار آنها با حالت طبیعی سنگ چندان سازگاری ندارد. در ادبیات و معمولا در زندگی، درد و رنج زودگذر است، ولی در این مجسمه فریاد دردناک کشیش ابدیتی غیرطبیعی یافته است، و بیننده آن قدر که از غم خاموش دمتر1 متاثر میشود از این مجسمه نمیشود. مع هذا، استادی طراحی و فن مجسمه سازی تحسین تماشاچی را به خود جلب میکند. در نمایش عضلات مجسمه ها اغراق شده، ولی دست و پای کشیش پیر و بدنهای دو پسر او در کمال اصالت و ابهت حجاری شده است. شاید اگر ما هم قبل از دیدن مجسمه داستان آن را میدانستیم، مانند پلینی که گفته است این مجسمه بزرگترین شاهکار هنر مجسمه سازی دنیای باستان است، تحت تاثیر قرار میگرفتیم.
بسیاری از مراکز دیگر یونان نیز، در این عصری که اهمیتش کاملا شناخته نشده است، مکتبهای مجسمه سازی با رونقی داشتند. خاک و بناهای شهر اسکندریه، در تاریخ طولانی آن، آن قدر دستخوش خرابی و تبدیل قرار گرفته که آثار هنرمندان یونانی که در دربارهای سلاطین بطالسه هنرنمایی میکردند کمتر برجای مانده است. تنها اثر مهمی که از آنها باقی مانده، مجسمه آرام “نیل” در واتیکان است که شانزده کودک آبی، به عنوان مظهر شانزده ذراع مد سالیانه رودخانه نیل آن را تکمیل میکنند. در سیدون، مجسمه سازان یونانی برای اشخاص مهم گمنام چندین تابوت سنگی ساخته بودند که بهترین آنها، که بغلط “تابوت اسکندر” نام دارد، مایه افتخار موزه قسطنطنیه است. حکاکی روی آن تا حدی شبیه به کتیبه پارتنون است، صورتها زیبا و خوش تناسب است، حرکات آنها زنده و نیرومند و در عین حال ساده است، و رنگهای ملایمی که هنوز به سنگها چسبیده نشانه اثری است که نقاشی یونان در مجسمه سازی آن داشته است. در ترالس، واقع در کاریا، در حدود 150 ق م، آپولونیوس و برادرش تاوریسکوس مجسمه دسته جمعی برنزی بزرگی برای رودس ساختند که به نام “گراز فارنزه” مشهور است: دو جوان زیبا دیرکه فتان را، که با مادرشان آنتیوپه2 بدرفتاری کرده، به شاخ گرازی خشمگین میبندند، و آنتیوپه به طرز زنندهای با رضایت به این منظره مینگرد.3 در پرگامون، مجسمه سازان یونانی با مفرغ چند مجسمه دسته جمعی از میدان نبرد ساختند که آتالوس در ابتدا، هنگامی که بیرون راندن گلها را جشن میگرفت، آنها را به شهر خود هدیه کرد. بعد، برای اینکه دینی را که فرهنگ یونان نسبت


<96.jpg>
گراز فارنزه، موزه ناپل
<97.jpg>
تابوت قبر اسکندر، موزه قسطنطنیه،
<98.jpg>
: پیروزی ساموتراس، موزه لوور، پاریس،



---
1. مجسمه “دمتر” در موزه بریتانیایی.
2. در اساطیر یونان، دختر شاه بئوسی; از زئوس (خدای یونان) آمفیون و زتوس (دو جوان زیبای مجسمه “گراز فارنزه” را بزاد. م.
3. اصل این اثر مفقود شده است. یک نمونه از آن، متعلق به قرن سوم میلادی، در قرن شانزدهم در حمامهای کاراکالا کشف شد. میکلانژ آن را تعمیر کرد، و برای مدتی در کاخ فارنزه بود. اکنون در موزه ناپل است.

به آتن احساس میکرد بیان کند، نمونه های مرمرین این مجسمه را به آتن اهدا کرد که در آکروپولیس نصب شود. قطعاتی از نمونه مرمرین آن بر جای مانده، از جمله “سرباز گلی در حال احتضار” که در موزه کاپیتولین بغلط تحت عنوان “پایتوس و آریا” محفوظ است. یک سرباز گلی، که مرگ را بر اسارت ترجیح میدهد، اول زنش و بعد خود را میکشد، قطعات دیگری از این سلسله مجسمه ها در مصر و اروپا پراکنده است. شاید “آمازون مرده”، که صرف نظر از پستانهای هوس انگیزش در نهایت معصومیت ساخته شده، متعلق به همین گروه باشد.1 این مجسمه ها در بیان عواطف و احساسات نمونه اعتدال هستند. مردان مغلوب بزرگترین رنجها و دردها را متحمل میشوند، ولی در نهایت دلیری میمیرند; مردان فاتح به هنرمندان این اجازه را میدهند که همراه با تصویر کردن شکست دشمنان آنها، فضایل مغلوبین را نیز نمایش دهند. این آثار از لحاظ وسعت اندیشه، دقت در ساختمان بدن، و استادی در فن هیچ نقصی ندارند. اثر دیگری که به همان کمال نمونه های فوق است برجسته کاری پایه معبد زئوس در آکروپولیس پرگامون است، که باز تصویر جنگ خدایان و غولهاست; شاید تمثیلی از جنگ پرگامون و گلها باشد. این اثر رویهمرفته شلوغ، و گاهی از نظر نمایش اغراقآمیز است، ولی بعضی از صورتهای آن جزو بهترین میراث هنری یونان به شمار میرود.
مجسمه بدون سر “زئوس” با قدرتی شبیه هنر سکوپاس ساخته شده، و مجسمه “هکاته”، الاهه اساطیری، چون غزلی است زیبا و باشکوه در میدان وحشت و خونریزی جنگ.
این عصر، از حیث مجسمه های خدایان که به دست هنرمندانی ساخته شده که اکنون گمنام هستند، بسیار غنی است. گویی میخواستهاند تمام خدایان مشهور را به صف بیاورند. مجسمه شاهوار “سر زئوس” که در اوتریکولی پیدا شده، و “لودوویزی هرا” که اکنون در موزه دله ترمه رم است، گوته جوان را چنان به شوق آورد که قالب آنها را با خود به آلمان برد. “آپولون بلود.”2، که روزی مشهور بود، گرچه از نظر فنی بیروح و سرد است، دو قرن پیش وینکلمان را به شگفت افکند. دیگر از مجسمه ها “هراکلس فارنزه” است که گلوکون آتنی آن را از روی مجسمهای منسوب به لوسیپوس ساخته است بدنی خسته با عضلاتی در هم پیچیده، به درماندگی و مهربانی تمام، با حالت استفهامی بر چهره; انگار که قدرت، این سوال هرگز پاسخ نداشته، را تکرار میکند; هدف آن چه باید باشد در این عصر از آفرودیته آن قدر مجسمه ساختهاند که تعداد آنها فقط به پای فداییان او نمیرسد. بعضی از این مجسمه ها از طریق نمونه های رومی آنها باقی ماندهاند.
“آفرودیته ملوس” “(ونوس دومیلو” در موزه لوور) ظاهرا اثری اصیل از قرن دوم ق م است. آن را در 1820 در جزیره ملوس نزدیک پایه ستونی یافتند، و این حروف بر آن منقوش بود: “ساندروس”; این مجسمه نسبتا عریان شاید کار آگساندر باشد. چهره آن به ظرافت و زیبایی تصویری نیست که در کتاب حاضر چاپ شده، لیکن هیکل آن خود منظومهای است از آن سلامتی که گل طبیعی آن زیبایی است. کمرباریک آن به بدن ورزیده و کفلهای ستبر آن نمیخورد.”ونوس کاپیتولین” و “ونوس د مدیچی” نه به این کمال، مع ذلک مطبوع دیدگان، هستند.3 “ونوس کالیپوگه”، که


<99.jpg>
برجستهکاری پایه معبد زئوس در پرگامون، موزه دولتی برلین،


1. در موزه ناپل.
2. همنام غرفهای در واتیکان که مجسمه قبلا در آن بوده است.
3. در موزه کاپیتولین رم و موزه اوفیتسی فلورانس.

به ونوس خوش کفل معروف است، بسیار نافذ و شهوتانگیز است. این ونوس، برای اینکه زیبایی بدن خود را بهتر بنمایاند، پردهای بر بدن کشیده، و در برکه آبی به کفلهای خود مینگرد1 از همه جالبتر مجسمه نفیس “نیکه” یا “پیروزی ساموتراس” است که در همین شهر به سال 1863 کشف شد، و اکنون شاهکار مجسمه های لوور است.2 این مجسمه الاهه پیروزی را نشان میهد که بر سر دماغه کشتیش که بسرعت در حرکت است سوار شده و گویی کشتی را به حمله رهبری میکند; بالهای بزرگش چنان است که گویی کشتی را خلاف نسیمی که در لباس او افتاده و آن را مواج ساخته است به پیش میبرد. در این اثر هم یونانیها زن را به صورت مادری نیرومند مجسم کردهاند، نه موجودی ظریف. زیبایی این مجسمه زیبایی نحیف و زودگذر جوانی نیست; زیبایی پایدار مادری است که مرد را به برخاستن و کسب موفقیت تشجیع میکند; گویی هنرمند میخواسته سطرهای آخر “فاوست” گوته را مجسم سازد. تمدنی که موجد پیدایش فکر و تراشیدن اینچنین پیکرهای باشد هنوز از زوال قطعی بسیار دور است.
خدایان تنها موضوع مورد علاقه مجسمه سازانی نبودند که غروب هنر یونان را نورانی کردند. این هنرمندان به کوه اولمپ تنها به عنوان معدنی از موضوعات و مایه های کار مینگریستند، نه چیزی بیشتر.
وقتی، به علت تکرار در استفاده، معدن به انتها رسید، آنها به موضوعات زمینی پرداختند، و رضایت خود را در نمایش موضوعاتی چون خرد و زیبایی، و شگفتی و انتزاع زندگی بشری جستجو کردند. مجسمه هایی دلپذیر از سر هومر، اوریپید، وسقراط ساختند. تعدادی پیکره مطبوع و هنرمندانه از “هرمافرودیتس”3 تراشیدند که اکنون روشنی بخش چشمها در موزه های قسطنطنیه، بورگزه رم، و لوور است. اطفال نیز موضوع جالب دیگری برای مجسمه سازان بودند، مانند کودکی که خار از پایش در میآورد، یا دیگری که با غازی کشمکش میکند،4 و از همه زیباتر “جوانی در حال دعا”ست که به بوئتوس شاگرد لوسیپوس نسبت داده میشود.5 موضوع دیگری که طرف توجه مجسمه سازان واقع شد پریهای جنگی بودند; از آن جمله است “فاونوس باربرینی” در موزه مونیخ و ساتیرهای سرخوشی چون “سیلنوس مست” در موزه ناپل. گاهی نیز، با تکرارهای غیر ملال آور، در میان پیکره های خود از گونه های سرخ فام و شوخیهای شیطانی خدای عشق استفاده میکردند.